بیست سال دیگه واقعا خیلى برام گنگه ، خیلى ! چون تقریبا تمام اتفاق هایى که در اون زمان باهاشون مواجه میشم وابسته به اینه که این سه چهار سال اینده اى که جلوى رومه رو چجورى سپرى کنم .
اما خب یه دید کلى به بیست سال دیگم که زیادم وارد جزئیات نشم ...
خیلى دوست دارم توى این بیست سال تا جایى که مغز انسانیم یارى میکنه خدا رو بشناسم و ارتباطم رو باهاش عمیق و عمیق تر کنم و بتونم به یه اطمینان کامل تر و منطقى اى نسبت به دینم برسم .
راستش من خیلى دوست دارم از یه بخشى از زندگیم به بعد گیاه خوار بشم ، وحشتناک این کار براى من سخته چون من به شدت عاشق گوشت و غذاهاى گوشتیم اما خب ، از یه جایى به بعد واقعا بدنم لازم داره یه برنامه ى غذایى خیلى سالم بهش برسه و هم اینکه تا حد خیلى زیادى ناراحت کنندست کشته شدن حیوان ها براى تامین این سبک غذایی گوشت خوارى .
تا این زمان عکاسى رو شغل ایندم میدونم ، عمیقا ! و خب خیلى دوست دارم توى این بیست سال حداقل شونزده هیفده سالش رو مفید تجربه کسب کنم تو این زمینه و بیست سال دیگه بعد از این تجربه ى شونزده هیفده ساله حرفى براى گفتن داشته باشم و از اون زمان بتونم سفر هام رو به طور جدى شروع کنم و ادم ها و حرفه هایى که نیاز به دیده شدن رو به دنیا نشون بدم و همین طور تاثیرى وحشتناکى که سبک زندگى غلط ما انسان ها روى محیط زیست میزاره رو به طور تاثیر گذارى با عکسام بیان کنم و خیلى پلن هاى دیگه که این دو جزو مهم ترین هاشون بودند . :)
نمیدونم تا بیست سال دیگه معجزه ى عشق رو تجربه میکنم یا نه ! خیلى دوست دارم تجربشت کنم اما اتفاق ها و احمق بازى هایى که قرار بعدش انجام بدم به نظرم ممکنه همه ى اتفاق هایى که توى بیست سال اینده براى خودم تصور میکنم رو از بین بره .
و اینکه دوست دارم اگه بیست ساله دیگه یکى ازم پرسید بیست سال قبل چجوری گذشت یه نفس عمیق بکشم و بگم با تمام وجود زندگی کردم توى این بیست سال :)
+ وی با ذکر جمله ی “ غلط کردم “ در خصوص پست قبل دکمه ی انتشار را میزند
+ با تشکر از ‘ رفیق نیمه راه ‘ بابت دعوتشون به این چالش که بهانه ای ردیف کرد برای من که دوباره برگردم به وبلاگ خفنم :)
+ دعوت میکنم از بهار :) انه اقاى تشکیل [ سینیور گیلبرت که خب وبلاگ نداره ، اقا خلاصه یا یه وبلاگ جور کن یا زیر همین پست در غالب یک نظر بنویس :/ ] اسمارتیز امیر استیو و همه ی کسایی که این پست رو میخونند :)