عکاسى پرتره رو براى اولین بار به طور جدى تجربه کردم و با یکى از شکست هام تو عکاسى رو به رو شدم :/ حدود شیشصد تا عکس گرفتم و نتیجشم اخر شد دست درد و کتف درد و عکس هایى که اصلا دوستشون نداشتم :(
عکاسى از اجسام بى جان رو واقعا ترجیح میدم به عکاسى از ادم ها ، خب اخه من همیشه عکاسى هام یه جورى که سعى میکنم طرف متوجه نشه که ازش عکاسى میکنم چون میخوام ادم هاى توى عکسم تو طبیعى ترین حالت ممکنشون باشن ؛ توى فیلم برادرم خسرو شهاب حسینى با هنگامه قاضیانى یه دیالوگ داشتند :
- تو راه که میومدیم یواشکى از ناهید گرفتم ( فیلم )
— خب چرا اخه
- چون وقتى حواست نیست خود خودتى
به این دیالوگ بیش از حد ایمان دارم و خب راستش این اصلا به عکاسى پرتره نمیخوره اصلا باهاش جور در نمیاد برا همین میگم اجسام بى جان چون اونا چه بخوان چه نخوان تو طبیعى ترین حالت ممکنشونن .
هى ابان همه ى این نوشته باید بره تو کلت :)
عاشق انرژى عکس بالام :)
در واقع همون بشوره ببره ى تمام اون عکس هاى پرتره داغونم :))
به قول خندوانه شاد باشید ( شاید بودن اصلا و ابدا مسئله اى سخت یا پیچیده اى نیست فقط کافى بخواین :)