جمعه ۵ مرداد ۹۷
حسابان و شیمى داره بهم چشمک میزنه
چرا دوباره از اون حسا اومده سراغم که میگه به درک هیچى نخوندى
خیلى زور داره به خاطر یه حرفى یه نفر دقیقا پنج دقیقه قهقهه بزنه و مسخرت بکنه و بعد از چند سال بفهمى حرفى که به خاطرش اونقدر تحقیر شدى یه دروغ مزخرف بوده
وقتى میرى شهرستان ، وقت اب و هواى اونجا رو میبینى ، وقتى خنکى شباش رو میبینى ، وقتى اون اب و هواى فوق العاده رو که وارد ریه هات میکنى ، وقتى اون ادم هاى خونگرم بى شیله پیله رو که بدون در نظر گرفتن اینکه چقدر تحصیلات دارى چقدر پول دارى و ... باهات مهربونن رو میبینى نمیخواى به هیچ وجه دوباره پاتو بزارى توى تهران
چهارشنبه که داشتم میرفتم خونه یه تیکه از مسیرو پیاده رفتم اصلا نمیتونم با کلمه اى اون حرارتى که هوا داشت رو توصیف کنم در این حد گرم بود واقعا